جواد قاضی جهانی

جواد قاضی جهانی

فرهنگی و هنری و اجتماعی
جواد قاضی جهانی

جواد قاضی جهانی

فرهنگی و هنری و اجتماعی

انتظار

از غروب چهارشنبه خانواده ام به قصد پیاده روی اربعین و زیارت کربلا و نجف اشرف از تهران به راه افتادند. به لطف امکانات ارتباطی فضای مجازی مرتب از موقعیت و وضیت آنان باخبر میشدم.

قدم به قدم که به من در کربلا نزدیک تر میشوند حس خاصی را در درونم احساس میکنم . شاید برای برخی این حس قابل تفهیم باشد و برای برخی نامحسوس.

بخصوص وقتی در هر ارتباط که مشخص میشد در کدام عمود از مسیر نجف به کربلا هستند به همت و شور و حال آنها غبطه میخوردم

اکنون عصر روز سوم است که قرار است در این لحظات مسافرانم وارد شهر کربلا شوند.

در این روز شهر از حضور زائران مملو شده و عملا راه رفتن در مسیرهای منتهی به حرم به سختی صورت میگیرد. به قول معروف دل توی دلم نیست.

دوست دارم صدای تلفن بصدا درآید و بشنوم که به کربلا رسیدند.

شوق دیدار را در همه روزها و سالهای عمر نمیشود تجربه کرد بلکه در طول عمر شاید فقط ده ها بار اتفاق بیفتد که انتظار را تجربه و حس کنی.

پارسال نیز در اربعین چنین حس و حالی داشتم.

سخن کوتاه می کنم و به انتظار همسر مهربانم و دختر نازنینم می نشینم

یاحق

زائران کربلا

اکنون ساعت ۲ نصف شب بوقت عراق و دو ونیم بوقت تهران است.

درمانگاه هتل ملاک یکی از درمانگاههای  هیئت پزشکی هلال احمر مستقر در کربلاست.

من و تعدادی از دوستانم شیفت شب هستیم و در خدمت زائران هستیم

برخلاف شیفت های دیگر در این ساعت اندکی خلوت شده و مجالی یافتم تا چند سطری بنویسم.

اینجا حال و هوای خاصی دارد و با مراجعین مختلف از عراقی و پاکستانی و آذربایجانی و ایرانی سروکار داریم. از ایران هم اقوام مختلف با شوروحال اربعین راهی این سفر منحصربفرد شده اند.

چند دقیقه پیش بیماری مراجعه کرد بنام جواد تقدمی ۲۱ ساله که تعریف میکرد یکی دو ساعت پیش در بین راه که با خودروی ون می آمده بعلت خستگی در صندلی عقب ون دراز کشیده و کم کم داشت بخواب میرفت که خودرو تصادف میکنه و همه هفت سرنشین و راننده با سختی زخمی میشوند وفقط ایشان سالم می ماند. می گویددر تاریکی شب نفهمیدم چطور از داخل خودروی مچاله شده بیرون آمدم و خودم را با وسیله دیگری به کربلا رساندم. 

او هنوز در شوک تصادف بود و با حالت معصومانه می گفت امام حسین منو نگهداشت.

تصور کردم چقدر سخت است در سرزمین غریب گرفتار تصادف و بیماری شده باشی.

در این نیمه شب کودکانی که از ترس پزشک و تزریق صدای گریه آنان به گوش میرسد و تعدادی که برای درمان تاول های پاهایشان آمده اند.

همکارانم نگاهشان به این بیماران  متفاوت از آنچه در ایران هست  طور دیگری است و به نیت خدمت به زائران خستگی نمی شناسند. 

امیدوارم خدا همه کارهای ما و دوستانم را بعنوان توشه خیر ثبت نماید